به دفتر استادم وارد میشوم با کنایه بعضا تکراری روبهرو میشوم که پیش ما نمیآیی و همیشه با دیگران انگار هستی. میتوانم حدس بزنم این طعنه از کجا میآید از اینجا که چند روز پیش چند ساعتی را در دفتر استاد دیگرم گذراندهام و بر سر کارهایمان کمی با هم اختلاط کرده بودیم. کاش میتوانستم بیپرده حرفهایم را بزنم اما چه میشود کرد بهرحال نه دوست دارم حرمتی را بشکنم نه حوصلهای مانده برای زدن برخی حرفها و نه سیستم حوصله و وقت شنیدن برخی حرفها را دارد پس چه بهتر که آبی در هاون نکوبم و با لبخند و شوخی عرض ارادتی بکنم و راهم را بگیرم و به دنبال کارهایم بروم.
حرفهایم اما میماند و در سرم دائم میچرخد. میخواهم بگویم
ادامه مطلباولین بار با اصطلاح پیشگویی محقق کننده یا پیشگویی خود انجام یا پیشگویی کامبخش در کتاب خلق یا نفرت "دن نوریس" آشنا شدم. در تعریف آن آمده بود که آنگونه از پیش بینی است که وقتی اعلام شد، شرایطی را هم ایجاب میکند که باعث شود همان پیشگویی به حقیقت بپیوندد. به عنوان مثال در سال ۱۹۲۹ در آمریکا بحران مالی پیش آمد و شایعه شد که بانکها ورشکست خواهند شد. به همین دلیل مردم به بانکها هجوم بردند و پولهای خود را بیرون کشیدند. همین موضوع باعث ورشکستگی بانکها شد. اصلا چرا راه دوری برویم اگر فیلم یتیم خانه ایران را مشاهده کرده باشید ملاحظه خواهید کرد پخش شایعه خشکسالی و قحطی منجر به قحطی واقعی شد. شایعه قحطی باعث شد مردم به بازار هجوم ببرند و بازار بعد از مدتی دچار قحطی واقعی شود. چیزی که هنوز که هنوز است در جامعه ما وجود دارد و یک شایعه میتواند بازار ارز ما و تورم در کشور را زیر و رو کند.
این پیشبینی و پیشگویی را جامعهشناسی به نام روبرت کینگ مرتون (Robert King Merton) وارد ادبیات علوم اجتماعی کرد. در بیان این موضوع مرتون عنوان نموده است این پیشگویی
ادامه مطلبمیگویند تحلیل رفتار مصرف کننده در ایران کمی سختتر از کشورهای دیگر است چرا که مردم ایران خیلی قابل پیش بینی نیستند. نمیدانم چقدر با این گزاره موافق هستید یا خیر. به نظرم اگر به صورت طیفی به موضوع نگاه کنیم میتوان بیان کرد ما در مقایسه با کشورهای پیشرو از رفتارهای سینوسیتری برخورداریم. اما به هر حال بازار این کشور و رفتار مردم هم با درصدهای متفاوتی در موضوعات مختلف قابل پیشبینی است. همانطوری که آینده پژوهی تیم دیدهبان تا حدود زیادی درست بوده است و مسائل پیشبینی شده آنها را در زمان حال میبینیم.
موضوعی که برای من جالب است و در اینجا میخواهم به آن بپردازم نوع برخورد جامعه به رخدادهای هیجانزا است. برای من نوع برخورد ما به این رخدادها کمی عجیب است. به داستان دختر آبی نگاه کنید. نمیخواهم در این متن به دنبال مقصر این اتفاق باشم. اما
ادامه مطلبدر کتاب چرا عقب افتادهایم علی محمد ایزدی نقل شده است:
در کشور دانمارک با قطار سفر میکردم. بچهای بسیار شلوغ میکرد. خواستم او را آرام کنم به او گفتم اگر آرام باشد برای او شکلات خواهم خرید. آن بچه قبول کرد و آرام شد. قطار به مقصد رسید و من هم خیلی عادی از قطار پیاده شده و راهم را کشیدم و رفتم.
ناگهان پلیس مرا خواند و اعلام نمود شکایتی از شما شده مبنی بر اینکه به این بچه دروغ گفتهای. به او گفتهای شکلات میخرم ولی نخریدی!!! با کمال تعجب بازداشت شدم!! در بازداشتگاه چند مجرم دیگر بودند مثل و قاچاقچی!!! آنها با نگاه عجیبی به من مینگریستند که تو دروغ گفته ای آن هم به یک بچه!!! به هر حال جریمه شده و شکلات را خریدم و عبارتی بر روی گذرنامهام ثبت کردند که پاک نمودن آن برایم بسیار گران تمام شد!!! آنها گدای یک بسته شکلات نبودند. آنها نگران بدآموزی بچه شان بودند و اینکه اعتمادش را نسبت به بزرگترها از دست بدهد و فردا اگر پدر و مادرش حرفی به او زدند او باور نکند!!!
داشتم فکر میکردم که اگر ما در یک کشور دیگر به دنیا میآمدیم چه سرنوشتی داشتیم. چقدر با شخصیت حال حاضرمان تفاوت داشتیم.
ادامه مطلبدوستم با من تماس میگبرد. از ناراحتی من از خودش میگوید، کمی خسته جملهها را کنار هم میچیند و دلایلی از کارهای گذشتهاش میآورد. شرم خاصی در حرفهایش هست. هیچوقت بلد نبوده است که معذرت خواهی کند همیشه و از دوران راهنمایی که یادم میآید همین بوده است. همیشه تو خودت باید عذرخواهی را از لحن بیان و حرفهایش متوجه شوی. از این موضوع دیگر فاصله میگیرد و شروع میکند به بیان دردهایی که داشته است.
میگوید نگاهم کن من اینقدر زیر فشارم که دیگر نمیتوانستم به تو زنگ نزنم هرچند برایم خیلی سخت بوده است. از شکستهایش میگوید، درد دلها، اتفاقات جور و ناجور. مثل همیشه حرفهایش را گوش میدهم و از شنیدن حرفهایش ناراحت میشوم. از دیدن حال بدش دلم میگیرد. میشود کسی که کلی خاطرات خوب و بد در زندگی با هم داشتهاید را فراموش کرد. نه نمیشود. هر بار که به خودم گفتم رهایش کن که خودکرده را تدبیر نیست انگار فقط جملهای که هیچ اعتقادی به آن ندارم را بر زبان جاری کردهام.
دلم میخواهد کاری کنم اما بارها سعی کردهام اما نشد که نشده است. وقتی با بغض میگوید خسته شده است نمیداند چقدر دلم برایش میگیرد. نمیداند و شاید فکر هم نکند که چقدر برایش ناراحت میشوم. اما من چکار میتوانم بکنم. چوب جادویی در دست ندارم که اگر داشتم هم با این کیلومترها فاصله باز هم کاری نمیتوانستم بکنم.
کاش کسی در دوران تحصیل به او نمیگفت با استعداد هستی
ادامه مطلبهمیشه سعی کردهام آرامشم را در زندگی حفظ کنم. اما برخی اوقات حرفهایی آدم را به هم میریزد. به جمله همیشگی خودم برمیگردم همیشه شروع یک دوستی، رابطه، موقعیت شغلی و انتخاب با ما است اما پایانش با ما نیست. پایانش حرفهایی است که تا ابد از تو میگویند و تا ابد تو خواهی شنید و بهاهایی است که به خاطر آن انتخاب باید بپردازی. اما گزینه انتخاب بعدی هم داری که میخواهی آن حرفها متعلق به پشت سر تو باشد یا آنها را بیاوری جلوی چشمانت و ذره ذره آنها را دائم مرور کنی.
در این زمانها اوضاع وقتی بدتر میشود که این حس را داری که برای مجموعهای زحمت کشیدهای و کارهای شایستهای برای آن مجموعه انجام دادهای اما به جای قدردانی و چند حرف دوستانه و محبتآمیز در پایان خط حرفهایی را میشنوی که سوهان روحت میشود و این حرفها را هم در آینده خواهی شنید.
یکی از دوستانم یک شب خیلی ناراحت بود و خواست درد و دلی بکند و از دوست مشترکمان حرف بزند. از این میگفت که وقتی فردی از مشکلات شخصی و خانوادگیش برای تو حرف میزند و تو به او کمک میکنی، وقتی چند شب برای دوری از احساسات بد به تو پناه میآورد و تو به او جا میدهی و تر و خشکش میکنی خیلی بیچشم و رو است که الان به شکلی رفتار میکند که انگار ما غریبهایم و همه چیز را فراموش کرده است.
در پایان هم گفت من نمیدانم چگونه با این بچه بودنش کار میکند و رفتارش با همکارانش چگونه است ولی من فهمیدهام که علاوه بر بچه بودنش بسیار بیشعور هم است.
مثل همیشه سکوت کرده بودم تا بشنوم. بشنوم و بشنوم تا حرفهایش تمام شود
ادامه مطلبوقتی که افراد به شرکتهای تکنولوژی محور موفق امروزی مانند گوگل، اپل یا فیسبوک میاندیشند اولین تصویر از این شرکتها محصولات فوقالعادهای است که ساختهاند. وقتی فردی فکر میکند که چه چیزی باعث موفقیت این شرکتها شده است اولین پاسخها معمولاً مهندسین در کلاس جهانی، چشمانداز فوقالعاده و پیادهسازی شگفتانگیز محصول است.
در یک مسیر و شاید هم به درستی تمرکز ما فورا به سمت تکنولوژی کشیده میشود و افرادی که در شرکتها تصمیم گیری میکنند. از این گذشته، آنها اولین و مهمترین شرکتهای فناوری هستند که در زمینه های مهم نظیر هوش مصنوعی، نوآوریهای قابل توجهی انجام دادهاند و میدهند.
در حالی که اغراق در مورد ارزش مهندسان، بنیانگذاران و مدیرعاملان تقریبا ممکن است. اما این افراد در حال حاضر پیشران و مرکز اکثر شرکتهایی هستند که در حوزه تکنولوژی با آنها روبرو هستیم. بیشتر کارکنان این شرکتها ارزش خود را میفهمند و از نظر ذهنی و مالی به اندازه کافی دقت میکنند تا مطمئن شوند که مورد مراقبت و پرورش با ارزش ترین مدیران و مهندسان شرکت هستند.
این مقاله به سه حوزهای که علوم انسانی و علوم اجتماعی در این شرکتها نقش اساسی دارد، میپردازد. این حوزهها مواردی هستند که حتی در شرکتهای معروف محصول محور که ما آنها را می شناسیم، نقش اساسی دارند.
ادامه مطلبورزشکاران، گلادیاتورهای امروزی هستند. حتی زمانی که هیچ تماشاگری وجود ندارد آنها با پشتکار کار میکنند و الهامبخش همه هستند تا رویاهای خود را تحقق بخشند و به دنبال بزرگی کردن و سرافرازی هستند. با این وجود، ورزشکاران همیشه پیروز نیستند؛ ورزشکاران واقعا بزرگ ویژگیهایی دارند که آنها را از رقابت جدا میکند و به آنها اجازه میدهد تا فراتر از همه انتظارات موفق باشند.
محیط کسبوکار شبیه به ورزش است. به هر حال ورزش میتواند یک کسبوکار بزرگ باشد. بنابراین صاحبان کسبوکار چگونه میتوانند از ورزشکاران موفق یاد بگیرند؟ چه ویژگیهایی میتواند به صاحبان کسبوکار در دستیابی به موفقیت در یک بازار بسیار رقابتی کمک کند؟ در این مقاله به دنبال خلاصه کردن پنج ویژگی برتر از ورزشکاران بسیار موفق هستیم که میتواند توسط صاحبان کسبوکاری که میخواهند سرافراز باشند، دنبال شود.
انگیزه قوی برای موفقیت
ادامه مطلبکتاب خواندن مثل شمشیر دو لبه است. همان قدر که خوب است میتواند انسان را از هر چه کتاب است زده کند و اعتمادتان به هر چه کتاب است را میتواند خدشهدار کند. هر کس باید یک روز بنشیند محاسبه کند که چقدر کتاب خوانده است که ارزشی برایش نداشته است. در واقع هزینهای کردهایم که برایمان فایده نداشته است. شاید شما هم مثل خیلی از انسانها بگویید نه به هر حال خواندن هر کتابی یکسری مزایا دارد. نمیدانم ولی برای من در زندگی هیچ چیز نمیتواند ارزش وقت و زمانی که برایم از دست رفته است را داشته باشد و البته برایم دستاورد خوبی هم نداشته است.
در حال حاضر میلیونها کتاب در جهان وجود دارد که قاعدتا ما در زمان محدود زندگی خود قادر به خواندن آنها نیستیم پس بهتر است برای خواندن کتاب و انتخاب کتاب هم خوب زمان بگذاریم، فکر کنیم و مطالعه و کتابخوانی خود را هدفمند کنیم.
بخاطر ارزشی که زمانمان دارد باید بدانیم برای چه کتابهایی باید هزینه کنیم و زمانمان را برای چه کتابهایی بگذاریم. اولین نکتهای که قبل از این سوال میخواهم بیان کنم این است
ادامه مطلب
درباره این سایت